۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

کویر

کویر
نعره عطش
راندن آب در جوی خشگ کویر
و لذت شب با ستارهایش، رهای از پستی خاک
بوسه مهتاب بر گونه هایش
بی خاطره از بوی دریا، به اشکی خوش
و زمزمه مردی در ذهن من
مانده میان راستی و درستی
و آرزوهای ناتمام دخترک همسایه
سکوت درس استاد و نجوای من