۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

حکومت

حکومت
اندیشه ای بی بنیاد، ساختگی
وحی، کتاب، قانون، حکومت
ميراث زمان، سوغات یونان، در تضاد از نطفه
جنگ نگرشها
و اکنون وارثان جدید، دورانی سرد، استخوان شکن، فکرهایی منجمد، خشگ
در وحشت زمان، مذهبی علیه مذهب
جانشینی الفاظ، اشخاص وشاید قدمی به سوی خدا هرچند کوتاه
بر خواهیم داشت قدمهای دیگری را بی جنجال درسکوتی معنا دار، از درون
شکسته خواهد شد تارهای بی منطق استبداد، همانند گذشته
و خواهیم ساخت فرزندانی بهتر را برای پاسداری آن

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

زندگي

زندگي
خسته از ستيزه روزگار، خطا کاري نستوه
استوار بر چار چوب، لم زده بر فکري آشفته، در تاريکي بودن هاي نابود
نگاه بر راه رفته، در انديشه نارفته ها
چه خواهد شد آخر
قصه زندگي، مرگ دنيا بچگي مدرسه
آموزده هايي پرتلاطم و کوششي سخت رياکارانه
بايد آموخت سياسی را
و خدا را بداني فقط و فقط و بخواني تنها
و بياندوزي زندگي را براي فردا, بي سوال
بي انديشه، غريزي، باناخدا در هياهوي موج ها
خوب يا بد مي آموزی هنر نفوذ تا پشت مغزها را
تصرف سفيدي را با سرخي
و خواهي ساخت آنچه را که خود بوده اي با آن
مادر، پدر، بچه، زندگي
و بايد گريست بر سر عادت ها، تکرارها، خداها
و ديدن نسل ها را، تا سرحد مرگ
دوباره بازمي گردي به مرگ، آغوش وجود، عبدي ابدي
بر خواهيم خاست از اين خواب آشفته، فارغ از چار چوب
بي تاب از فکر بيداري، بايد ماند تا آخر