۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

کلبه

کلبه
آشفتگی روزگار و رمز شب
و چه آرامشی دارد شب
فکر آبستن کردن زمان از اندیشه خسته دیروز
و چه زاده خواهد شد
بازی خون و آب و بقا
فکر و امید و پیروزی چه وهم شیرینی
و شاید ما گم شدگان روزی قرار گیریم در کلبه سردی
در پناه آتش، که از اندیشه ای کاشته شده
و شاید آبی که از قدرتی زاده شده
و شاید خشمی که از عقده ای فرو می آید
و فکر اندیشه ای نرم تر از آب و سوزان تر از آتش
و خدای شوش