۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

زاده اضطراب

در کاه گاه زمان
در قربت لحظه های فانی
سنجاقک برکه پیر خاطرات، پرواز را
زندگی می کند
جلبک های سبز و چشمه جوشان
رقص نی در نیزار بی تدبیری
در سکوت شهر مردگان
جنجره داغ نوای دیرینه خاور
ذبح شده است
دخترک معصوم
زاده اضطراب
وبکارتی ماندگار در خاطره


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

برف

کبوتری از کاسه رویایم آب خورد
حباب آرزوهایم شکست
سرمای چکمه ها
و دره هایی پر از خشم سفیدی
آب خواهد شد
نمایش بلعیدن سفیدی در سیاهی و پستی
و نگارنده سبز روزگار من
فرار از پستی این خاک با مرگ در غربت
و عشق وسوسه ماندن

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

کلبه

کلبه
آشفتگی روزگار و رمز شب
و چه آرامشی دارد شب
فکر آبستن کردن زمان از اندیشه خسته دیروز
و چه زاده خواهد شد
بازی خون و آب و بقا
فکر و امید و پیروزی چه وهم شیرینی
و شاید ما گم شدگان روزی قرار گیریم در کلبه سردی
در پناه آتش، که از اندیشه ای کاشته شده
و شاید آبی که از قدرتی زاده شده
و شاید خشمی که از عقده ای فرو می آید
و فکر اندیشه ای نرم تر از آب و سوزان تر از آتش
و خدای شوش