بهار، باران، رعد
چه رویایی می سازد، روان، بی قید، بی غش
عشق باید ورزید، بی جذبه
ولی من در سنگ و آهن مانده ام در تمدن
چگونه پرکشم قبل از پایان
بی بال مرگ
ای بی بهرگان
کاش می شد ساده بود ساده زیست ساده مرد
بی هیاهوی پوچ انتقام
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)