جهشي تا خواب،گره در بند بيداري
بي تاب از فکر شبانه،در قربت باورها
شب کوتاه تابستانها
ناي شيرين مادر بزرگ، بي هم آغوشي
با ما بود تاصبح
داستانهاي نا تمام، چشم سنگين من
افسوسِ نا تمام هاي کودکي
حياطي گرمي نيست،جايي نيست ديگر،خلوتي دل آرام
فکر کاري ديگر، چاره اي، نوايي آرام تر
شبي دار خواهم زد فراموشي را
ياد مي آورم خط به خط احساس نايش را
افسوس ، افسوس
داستاني شورانگيزتر، نقاشي راسختر
به وسعت پياله خونينم
نشنيده اي را تکرار خواهم کرد
خواهم چشيد تلخی جامش را
تيزي عشقش را ، رهايي عقلم را
رسوايي بيداري در صبح سرد عشق، زير خروارها برف
تحمل بايد کرد سرديش را ، سختي اش را
قصه را درک خواهم کرد، آخر
آنگاه مي سازم ،سازي بي تار،کامل، شفاف، رود وار
بي صدا مي نوازم آنرا، تنها، بارها
باهم آغوشي زيبا، تا مرگ، قو وار
بي تاب از فکر شبانه،در قربت باورها
شب کوتاه تابستانها
ناي شيرين مادر بزرگ، بي هم آغوشي
با ما بود تاصبح
داستانهاي نا تمام، چشم سنگين من
افسوسِ نا تمام هاي کودکي
حياطي گرمي نيست،جايي نيست ديگر،خلوتي دل آرام
فکر کاري ديگر، چاره اي، نوايي آرام تر
شبي دار خواهم زد فراموشي را
ياد مي آورم خط به خط احساس نايش را
افسوس ، افسوس
داستاني شورانگيزتر، نقاشي راسختر
به وسعت پياله خونينم
نشنيده اي را تکرار خواهم کرد
خواهم چشيد تلخی جامش را
تيزي عشقش را ، رهايي عقلم را
رسوايي بيداري در صبح سرد عشق، زير خروارها برف
تحمل بايد کرد سرديش را ، سختي اش را
قصه را درک خواهم کرد، آخر
آنگاه مي سازم ،سازي بي تار،کامل، شفاف، رود وار
بي صدا مي نوازم آنرا، تنها، بارها
باهم آغوشي زيبا، تا مرگ، قو وار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر